در نمازم چک فردای تو در یاد آمدجانم از جسم برون گشت و به فریاد آمد "از من اکنون طمع صبر ودل و هوش مدارکان تحمل که تو دیدی هــمه بر باد آمد"ای خدا گر نشود پاس چکم میبینمصبح من شب نشده شرخر شیاد آمد پول دستی ز که گیرم که چکم پاس کنمدر نظر عمه و هم دایی و اجداد آمد چه شود صبح ببینم که ز جایی وامییا که خیرات ز خیریهی بنیاد آمـد؟ ناگهان خورد به گوشم ز قفا آواییفکر کردم کسی از غیب به امداد آمد خادم مسجدمان بود که از پشت سرمبا نوای پسرم خانهات آباد آمد گفت بهبه چه نمازی عجب اشکی داریاسم تو نزد من از جمله ی زهاد آمدیاسر پناهی فکور موضوعات مرتبط: شعر ، گوناگون,نماز,خالصانه ...ادامه مطلب