پول زور - مالیات

ساخت وبلاگ
پس از قرنی زدی همراه بانو بر دل جاده
تمام شب پی یک فست فودی کوچک و ساده
نگاهت چارچشمی برمنوها خیره افتاده
به دنبال غذایی قدر رزقی که خدا داده
به وقت رفتنت صورتحسابت گشته آماده

بده تا کوفت گردد جنس ارزان، مالیاتش را

نشستی بر پرایدی لاکچری بی بوق و بی دنده
میان شیشه های پر ترک هم میزنی خنده
هر از گاهی که می گردد بلای جان راننده
حواله میدهی خیرات، بر اموات سازنده
شنیدم باز فرمانش شده میزان و چرخنده

بده جانم پس از تعمیر فرمان، مالیاتش را

زکات مال را دادی همان اول سرخرمن
حسابش از قرار اینکه دهی یک من ز هر ده من
حساب خمس هم باشد جدا جانا به جان من
بود یک پنجم سودت، نزن چانه بود متقن
اگر باقی نمانده از وجوهاتت سر سوزن

کنون باید بپردازی پس از آن، مالیاتش را

اگر چه گشته ای بیکار و در دالان بن بستی
زدی چوب حراجی بر همه دارایی و هستی
عیالت رفته و مشغول پوشک بستنت هستی
به هر ترفند از دست طلبکاران خود جستی
گرفتی از ننه جان با فلاکت مبلغی دستی؟

بده از پول دستی ننه جان، مالیاتش را

فراوان گشته هر چیزی ز شیر مرغ تا انسان
خر اصل از خود قبرس، شتر از کشور آلمان
زچین زیپ و لحاف و زین و حتی زیره ی کرمان
مربای هلو، زیتون، ژله، نارنگی از یونان
میان این فراوانی شده تولید یک فنجان

بده از بعد تولیدت تو تاوان، مالیاتش را

شفارش داده ای کیک تولد روز میلادت؟
گرفتی جشن دامادی برای شاخ شمدادت؟
نرفته سالگرد ازدواج و عقدت از یادت
به او گفتی که تو شیرین شدی من نیز فرهادت؟
گرفتی سوری و دعوت نمودی جدوآبادت؟

بباید داد بعد از ختنه سوران، مالیاتش را

اگر دوز و کلک یادت نداده مهربان بابا
نداری پول کافی یا اقلا پارتی حتی
نداری یک حسابدار جوان و خوشگل و زیبا
اگر بسته ست شرعیات شارع دست و پایت را
نکن غرغر، نکن دل دل، تقلا بیخودی منما

برو پرداخت کن شادان و خندان مالیاتش را

به هر گوشه ز مالم یک سر انگشت میببنم
همه گویند از باغت گلی نشکفته می چینم
شده داماد، دولت دائما در حال تمکینم
ز دستم رفت با شیب ملایم مالم و دینم
ز بس هر کس ستانده، هر شبی در خواب میبینم

خداهم گیرد از من بعد غفران، مالیاتش را

یاسر پناهی فکور
موضوعات مرتبط: شعر ، گوناگون

شعر روز زن...
ما را در سایت شعر روز زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meysametammar بازدید : 101 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 23:22